نقش امام هادی(ع) در اندیشه مهدویت
نویسنده : خلیل منصوری
تقابل عباسیان با تفکر مهدویت
عباسیان نمی توانستند با تفکر مهدویت از بنیاد مخالفت کنند؛ زیرا زمان زیادی برپایه آن مردم را به دور حکومت خویش گرد آورده بودند. همان گونه که آنان نمی توانستند فضیلت و برتری و حقانیت امام علی(ع) را نفی کنند و یا از امام حسین(ع) و قیام عاشورایی سخنی به میان نیاورند؛ زیرا حکومت را به عنوان انتقام از قاتلان آن حضرت و دست یابی هاشمیان به حق خود شروع کرده بودند. اکنون همین تفکر خود عاملی مهم در عدم مشروعیت دینی و سیاسی آنان شده بود. اگر تفکر مهدویت راست است که هست می بایست آنان نظام جور و باطل باشند. بنابراین می بایست به گونه ای جلوی تحقق نظام ولایی و حتی زاده شدن آن گوهر یگانه دهر را بگیرند. از این رو همانند فرعون خواستند تا موسایی به دنیا نیاید که حکومت فرعونی ایشان را نابود سازد.هراس بنی عباس از وجود امام هادی(ع)
بازداشت خانگی حضرت امام هادی(ع) و فرزندش امام حسن عسکری(ع) برای مهار تفکر مهدوی انجام نشد بلکه برای این صورت گرفت که هرگونه تحرکی را که نوید پدید آمدن کودکی می داد از میان بردارند. آنان خود به این مسئله آگاه بودند که حضرت مهدی(ع) فرزندی هاشمی و از فرزندان امام حسین(ع) است. از آن جایی که پس از امام جواد(ع) تنها امام هادی(ع) بود که از این موقعیت برخوردار بود و لذا او را به سامره می برند. سر من رای (سامره) در آن روزگار پادگان نظامی بود و عباسیان هر چند قدرتی نداشتند و امیران ترک و ایرانی بودند که در عمل حکومت می کردند ولی تفکر مهدویت به شدت همه را هراسان کرده بود.امام هادی(ع) با تشدید تفکر مهدویت، در عمل نظام خلافت سلطنتی را به چالش می خواند و نظام ولایی را تبلیغ می کرد. آن حضرت(ع) اگر هم سخن نمی گفت ولی وجود او خود فریاد بلندی بود که نظام ولایی را تأیید و نظام خلافت سلطنتی را تهدید می کرد.
آثار بازداشت خانگی امام هادی(ع)
بازداشت خانگی و محرومیت شیعیان از حضرت، دو کارکرد اساسی داشت که دولت متوجه آن نبود؛ نخست آن که باور نزدیک شدن دولت عدالت محور جهانی را تشدید می کرد و امید تولد کودکی عدالت گستر را در دل مردمان خسته از جور و ظلم عباسیان و بی عدالتی ها و فقر و بی نوایی زنده می ساخت. در حقیقت فریاد بی صدایی بود که دولت را پریشان خواب می کرد.کارکرد دیگر بازداشت این بود که زمینه روحی برای مدیریت سازمانی جامعه شیعی با حضور وکیلان را فراهم می آورد. در این دوره همانند دوره های پیشین و به شکلی شدیدتر وکیلان و نواب خاص بودند که با تشکیلات منسجم، جامعه شیعی را مدیریت می کردند و امام تنها در امور مهم و حیاتی به اشکال مختلف دخالت می کرد. این گونه بود که بازداشت خانگی امام(ع) کمکی به ساماندهی منسجم تر برای عصر غیبت فراهم آورد.
امام هادی(ع) که در 212 هجری قمری در روستایی در بصریا (روستایی از توابع مدینه) به دنیا آمد، زمانی به امامت رسید که بیش از 8سال نداشت. وی در مدت امامت خویش که 23سال طول کشید همواره اندیشه مهدویت و تفکر نظام ولایی را تبلغ می کرد و به امر به معروف و نهی از منکر می پرداخت. فعالیت های آن حضرت در مدینه و مکه موجب شد تا در حجاز از محبوبیت گسترده ای برخوردار گردد تا آن جایی که والیان متوکل عباسی به صورت تهدید و هشدار باش به متوکل نامه نوشته و گوشزد کردند که اگر دولت عباسی می خواهد حجاز، بخشی از ولایت آنان باشد می بایست هرچه زودتر امام علی بن محمد الهادی(ع) را از مدینه به سوی بغداد بیرون راند.
امامان(ع) در روزگار سخت دوره عباسیان به این نتیجه رسیده بودند که همواره خانه خود را از هرگونه مسایلی که آنان را با حکومت درگیر می کند و بیانگر مخالفت های آنان با نظام خلافت سلطنتی است خالی نگه دارند. از این رو هرگز اموالی را که از سوی شیعیان و راه های دیگر می آمد نزد خود نگه می داشتند و آن را در اختیار وکیلان و نواب خویش می گذاشتند.
یورش به خانه امام هادی (ع)
در زمان متوکل بارها به خانه حضرت هادی در مدینه و حتی در سامرا و معسکر هجوم بردند تا اسلحه و یا مواردی را که نشان از توطئه ضد حکومت دارد به دست آورند ولی همواره شکست خورده و ناکام بازگشتند.
در گزارشی آمده است: مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی(ع) اعتقادی به سزا داشت. روزی متوکل مریض شد و جراحتی پیدا کرد که اطباء از علاجش درماندند. مادر متوکل نذر کرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی(ع) هدیه فرستد. در این میان به فتح بن خاقان که از نزدیکان متوکل بود گفت: یک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد. وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود: فلان دارو را بر جراحت او بگذارید به اذن خدا بهبودی حاصل می شود. چنین کردند، آن جراحت بهبودی یافت. مادر متوکل هزار دینار در یک کیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی(ع) فرستاد. اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دینار فراوانی در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است. متوکل سعید حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد. آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت. وقتی امام متوجه شد، فرمود همان جا باش چراغ بیاورند تا آسیبی به تو نرسد. چراغی افروختند. آن مرد گوید: دیدم حضرت هادی به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته. امام فرمود: خانه در اختیار توست. آن مرد خانه را تفتیش کرد. چیزی جز آن کیسه ای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود نیافت.
امام فرمودند: زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو کیسه بردار و به نزد متوکل ببرد.
در گزارش تاریخی دیگر به این مساله به گونه ای جالب پرداخته شده که بیانگر ترس خلافت عباسی از وجود آن حضرت (ع) و آگاهی و هوشیاری امام نسبت به حساسیت های دولت بود. امام همواره می کوشید حساسیت دولت را بر نیانگیزد و آنان را نسبت به شیعیان تحریک نکند؛ به ویژه که تفکر مهدویت و افزایش فشار روانی این تفکر، موجب شده بود که دولت نسبت به هرگونه رفتار امام(ع) و شیعیان حساس شود. در این گزارش آمده است: روزی به متوکل خبر دادند که: «حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسیار جمع کرده و کاغذهای زیادی را شیعیان او، از اهل قم، برای او فرستاده اند». متوکل از این خبر وحشت کرد و به سعید حاجب که از نزدیکان او بود دستور داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش بپردازد.
این قبیل مراقبتها پیوسته -در مدت 20سال که حضرت هادی(ع) در سامره بودند- وجود داشت و نیز نوشته اند: «متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن از اتراک بودند و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند، و در میان بیابان وسیعی، در موضعی روی هم بریزند. ایشان چنین کردند و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد. اسم آن را تل «مخالی» نهادند آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی(ع) را نیز به آنجا طلبید و گفت: شما را اینجا خواستم تا سپاهیان من را مشاهده کنید. او از پیش امر کرده بود که لشکریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنمایاند، تا مبادا آن حضرت یا یکی از اهل بیت او اراده خروج بر او نکنند.»
در این مدت 20سال زندگی امام هادی(ع) در سامرا، کارگزاران حکومت عباسی، مستقیم و غیرمستقیم، چشم مراقبت بر حوادث زندگی امام و رفت و آمدهایی که در اقامتگاه امام (ع) می شد، داشتند از جمله: «از حضور جماعتی از بنی عباس، به هنگام فوت فرزند امام دهم، حضرت سیدمحمد- که حرم مطهر وی در نزدیکی سامرا (بلد) معروف و مزار است- یاد شده است. این نکته نیز می رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت، همواره به منزل امام سر می زده اند.»
امام هادی (ع) با این که از هر سوی تحت مراقبت و بازداشت خانگی بوده، اما شاگردانی را تربیت کرد تا با حضور در مناطق مختلف جهان اندیشه های شیعی و تفکر نظام ولایی و حکومت عدالت محور مهدوی را منتشر کنند. از جمله شاگردان به نام آن حضرت را می توان به عبدالعظیم حسنی مدفون در شهر ری اشاره کرد. وی افزون بر این که در همه جا به عنوان وکیل و نایب خاص حضور می یافت تشکیلات ری و مازندران و عراق عجم را مدیریت می کرد و به همین جهت تحت پیگرد دولت عباسی قرار داشت و همواره در حال جنگ و گریز بود.
امام هادی(ع) از سال 143 تا زمان شهادت در سامرا در بازداشت بود. این مدت که از سوی بسیاری از مورخان ذکر شده نشان می دهد که امام هادی(ع) بیش از 11سال در بازداشت خانگی بسر برده است.
هرچند که برخی علت آن را نمامی ها و سخن چینی های والیان مدینه و مکه و یا دولت مردان وابسته در بغداد می دانند ولی به نظر می رسد که ریشه اصلی بازداشت، تفکر مهدویت بوده است که در جامعه ریشه داشته است. این تفکر بیان می داشت که به زودی فرزندی از نسل امام حسین(ع) زاده خواهد شد که حکومت جهانی عدالت محور را ایجاد و بر پا خواهد داشت. این بدان معنا بود که فرزندی که به دنیا می آید فرزندی از فرزندان امام هادی(ع) است. از این رو حضرت امام هادی(ع) و نیز فرزندش حسن عسکری در معسکر و در میان پادگان نظامی سامرا در بازداشت خانگی بودند تا هرگونه حرکات ایشان زیرنظر مستقیم نظامیان کارکشته باشد. این بدان معناست که آنان احساس خطری که داشتند به جهت تفکر مهدویت و زاده شدن فرزندی موسی وش بوده است که دولت عباسی را به عنوان دولت جور و ظلم سرنگون می کرد. این گونه است که بازداشت آن حضرت به این شکل همانند فرزندش ادامه می یابد. چنین روش محدودیت ساز نسبت به دیگر امامان(ع) کم تر انجام می شد. به ویژه که امام حسن عسکری و پدرش امام هادی(ع) می کوشیدند به جهت حساسیت دولت نسبت به ایشان به خاطر همان تفکر مهدویت از هرگونه عمل تحریک آمیز خودداری کنند. از این رو می بایست فشار روانی تفکر مهدویت را عامل مهمی در بازداشت خانگی آن حضرت و فرزندش به شمار آورد هرچند که برای ایجاد این گونه محدودیت ها، نیازمند توجیه و بهانه بودند. بر این اساس می توان گفت که نامه ها و بدخواهی ها، تنها به عنوان عامل مباشر و توجیهی نقش داشته است و آن چه موجب بازداشت آن حضرت و فرزندش در پادگان نظامی بود در حقیقت تفکرمهدویت بود.
امام هادی(ع) در حکومت منتصر که بیش از شش ماه نیانجامید و هم چنین مستعین و معتز عباسی در زندان و بازداشت به سر برد.
امام دهم، حضرت هادی(ع) در سال 254 هجری توسط معتزعباسی به وسیله زهر در حالی به شهادت رسید که فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالین او حاضر بود. آن حضرت در همان خانه ای که در آن یازده سال زندانی و تحت نظر بود، سرانجام به خاک سپرده شد.
منبع: www.bashgah.net
در گزارشی آمده است: مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی(ع) اعتقادی به سزا داشت. روزی متوکل مریض شد و جراحتی پیدا کرد که اطباء از علاجش درماندند. مادر متوکل نذر کرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی(ع) هدیه فرستد. در این میان به فتح بن خاقان که از نزدیکان متوکل بود گفت: یک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد. وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود: فلان دارو را بر جراحت او بگذارید به اذن خدا بهبودی حاصل می شود. چنین کردند، آن جراحت بهبودی یافت. مادر متوکل هزار دینار در یک کیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی(ع) فرستاد. اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دینار فراوانی در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است. متوکل سعید حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد. آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت. وقتی امام متوجه شد، فرمود همان جا باش چراغ بیاورند تا آسیبی به تو نرسد. چراغی افروختند. آن مرد گوید: دیدم حضرت هادی به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته. امام فرمود: خانه در اختیار توست. آن مرد خانه را تفتیش کرد. چیزی جز آن کیسه ای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود نیافت.
امام فرمودند: زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو کیسه بردار و به نزد متوکل ببرد.
در گزارش تاریخی دیگر به این مساله به گونه ای جالب پرداخته شده که بیانگر ترس خلافت عباسی از وجود آن حضرت (ع) و آگاهی و هوشیاری امام نسبت به حساسیت های دولت بود. امام همواره می کوشید حساسیت دولت را بر نیانگیزد و آنان را نسبت به شیعیان تحریک نکند؛ به ویژه که تفکر مهدویت و افزایش فشار روانی این تفکر، موجب شده بود که دولت نسبت به هرگونه رفتار امام(ع) و شیعیان حساس شود. در این گزارش آمده است: روزی به متوکل خبر دادند که: «حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسیار جمع کرده و کاغذهای زیادی را شیعیان او، از اهل قم، برای او فرستاده اند». متوکل از این خبر وحشت کرد و به سعید حاجب که از نزدیکان او بود دستور داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش بپردازد.
این قبیل مراقبتها پیوسته -در مدت 20سال که حضرت هادی(ع) در سامره بودند- وجود داشت و نیز نوشته اند: «متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن از اتراک بودند و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند، و در میان بیابان وسیعی، در موضعی روی هم بریزند. ایشان چنین کردند و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد. اسم آن را تل «مخالی» نهادند آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی(ع) را نیز به آنجا طلبید و گفت: شما را اینجا خواستم تا سپاهیان من را مشاهده کنید. او از پیش امر کرده بود که لشکریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنمایاند، تا مبادا آن حضرت یا یکی از اهل بیت او اراده خروج بر او نکنند.»
در این مدت 20سال زندگی امام هادی(ع) در سامرا، کارگزاران حکومت عباسی، مستقیم و غیرمستقیم، چشم مراقبت بر حوادث زندگی امام و رفت و آمدهایی که در اقامتگاه امام (ع) می شد، داشتند از جمله: «از حضور جماعتی از بنی عباس، به هنگام فوت فرزند امام دهم، حضرت سیدمحمد- که حرم مطهر وی در نزدیکی سامرا (بلد) معروف و مزار است- یاد شده است. این نکته نیز می رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت، همواره به منزل امام سر می زده اند.»
امام هادی (ع) با این که از هر سوی تحت مراقبت و بازداشت خانگی بوده، اما شاگردانی را تربیت کرد تا با حضور در مناطق مختلف جهان اندیشه های شیعی و تفکر نظام ولایی و حکومت عدالت محور مهدوی را منتشر کنند. از جمله شاگردان به نام آن حضرت را می توان به عبدالعظیم حسنی مدفون در شهر ری اشاره کرد. وی افزون بر این که در همه جا به عنوان وکیل و نایب خاص حضور می یافت تشکیلات ری و مازندران و عراق عجم را مدیریت می کرد و به همین جهت تحت پیگرد دولت عباسی قرار داشت و همواره در حال جنگ و گریز بود.
امام هادی(ع) از سال 143 تا زمان شهادت در سامرا در بازداشت بود. این مدت که از سوی بسیاری از مورخان ذکر شده نشان می دهد که امام هادی(ع) بیش از 11سال در بازداشت خانگی بسر برده است.
هرچند که برخی علت آن را نمامی ها و سخن چینی های والیان مدینه و مکه و یا دولت مردان وابسته در بغداد می دانند ولی به نظر می رسد که ریشه اصلی بازداشت، تفکر مهدویت بوده است که در جامعه ریشه داشته است. این تفکر بیان می داشت که به زودی فرزندی از نسل امام حسین(ع) زاده خواهد شد که حکومت جهانی عدالت محور را ایجاد و بر پا خواهد داشت. این بدان معنا بود که فرزندی که به دنیا می آید فرزندی از فرزندان امام هادی(ع) است. از این رو حضرت امام هادی(ع) و نیز فرزندش حسن عسکری در معسکر و در میان پادگان نظامی سامرا در بازداشت خانگی بودند تا هرگونه حرکات ایشان زیرنظر مستقیم نظامیان کارکشته باشد. این بدان معناست که آنان احساس خطری که داشتند به جهت تفکر مهدویت و زاده شدن فرزندی موسی وش بوده است که دولت عباسی را به عنوان دولت جور و ظلم سرنگون می کرد. این گونه است که بازداشت آن حضرت به این شکل همانند فرزندش ادامه می یابد. چنین روش محدودیت ساز نسبت به دیگر امامان(ع) کم تر انجام می شد. به ویژه که امام حسن عسکری و پدرش امام هادی(ع) می کوشیدند به جهت حساسیت دولت نسبت به ایشان به خاطر همان تفکر مهدویت از هرگونه عمل تحریک آمیز خودداری کنند. از این رو می بایست فشار روانی تفکر مهدویت را عامل مهمی در بازداشت خانگی آن حضرت و فرزندش به شمار آورد هرچند که برای ایجاد این گونه محدودیت ها، نیازمند توجیه و بهانه بودند. بر این اساس می توان گفت که نامه ها و بدخواهی ها، تنها به عنوان عامل مباشر و توجیهی نقش داشته است و آن چه موجب بازداشت آن حضرت و فرزندش در پادگان نظامی بود در حقیقت تفکرمهدویت بود.
امام هادی(ع) در حکومت منتصر که بیش از شش ماه نیانجامید و هم چنین مستعین و معتز عباسی در زندان و بازداشت به سر برد.
امام دهم، حضرت هادی(ع) در سال 254 هجری توسط معتزعباسی به وسیله زهر در حالی به شهادت رسید که فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالین او حاضر بود. آن حضرت در همان خانه ای که در آن یازده سال زندانی و تحت نظر بود، سرانجام به خاک سپرده شد.
منبع: www.bashgah.net
منبع=rasekhoon