سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقش امام هادی(ع) در اندیشه مهدویت

نویسنده : خلیل منصوری




 

تقابل عباسیان با تفکر مهدویت

عباسیان نمی توانستند با تفکر مهدویت از بنیاد مخالفت کنند؛ زیرا زمان زیادی برپایه آن مردم را به دور حکومت خویش گرد آورده بودند. همان گونه که آنان نمی توانستند فضیلت و برتری و حقانیت امام علی(ع) را نفی کنند و یا از امام حسین(ع) و قیام عاشورایی سخنی به میان نیاورند؛ زیرا حکومت را به عنوان انتقام از قاتلان آن حضرت و دست یابی هاشمیان به حق خود شروع کرده بودند. اکنون همین تفکر خود عاملی مهم در عدم مشروعیت دینی و سیاسی آنان شده بود. اگر تفکر مهدویت راست است که هست می بایست آنان نظام جور و باطل باشند. بنابراین می بایست به گونه ای جلوی تحقق نظام ولایی و حتی زاده شدن آن گوهر یگانه دهر را بگیرند. از این رو همانند فرعون خواستند تا موسایی به دنیا نیاید که حکومت فرعونی ایشان را نابود سازد.

هراس بنی عباس از وجود امام هادی(ع)

بازداشت خانگی حضرت امام هادی(ع) و فرزندش امام حسن عسکری(ع) برای مهار تفکر مهدوی انجام نشد بلکه برای این صورت گرفت که هرگونه تحرکی را که نوید پدید آمدن کودکی می داد از میان بردارند. آنان خود به این مسئله آگاه بودند که حضرت مهدی(ع) فرزندی هاشمی و از فرزندان امام حسین(ع) است. از آن جایی که پس از امام جواد(ع) تنها امام هادی(ع) بود که از این موقعیت برخوردار بود و لذا او را به سامره می برند. سر من رای (سامره) در آن روزگار پادگان نظامی بود و عباسیان هر چند قدرتی نداشتند و امیران ترک و ایرانی بودند که در عمل حکومت می کردند ولی تفکر مهدویت به شدت همه را هراسان کرده بود.
امام هادی(ع) با تشدید تفکر مهدویت، در عمل نظام خلافت سلطنتی را به چالش می خواند و نظام ولایی را تبلیغ می کرد. آن حضرت(ع) اگر هم سخن نمی گفت ولی وجود او خود فریاد بلندی بود که نظام ولایی را تأیید و نظام خلافت سلطنتی را تهدید می کرد.

آثار بازداشت خانگی امام هادی(ع)

بازداشت خانگی و محرومیت شیعیان از حضرت، دو کارکرد اساسی داشت که دولت متوجه آن نبود؛ نخست آن که باور نزدیک شدن دولت عدالت محور جهانی را تشدید می کرد و امید تولد کودکی عدالت گستر را در دل مردمان خسته از جور و ظلم عباسیان و بی عدالتی ها و فقر و بی نوایی زنده می ساخت. در حقیقت فریاد بی صدایی بود که دولت را پریشان خواب می کرد.
کارکرد دیگر بازداشت این بود که زمینه روحی برای مدیریت سازمانی جامعه شیعی با حضور وکیلان را فراهم می آورد. در این دوره همانند دوره های پیشین و به شکلی شدیدتر وکیلان و نواب خاص بودند که با تشکیلات منسجم، جامعه شیعی را مدیریت می کردند و امام تنها در امور مهم و حیاتی به اشکال مختلف دخالت می کرد. این گونه بود که بازداشت خانگی امام(ع) کمکی به ساماندهی منسجم تر برای عصر غیبت فراهم آورد.
امام هادی(ع) که در 212 هجری قمری در روستایی در بصریا (روستایی از توابع مدینه) به دنیا آمد، زمانی به امامت رسید که بیش از 8سال نداشت. وی در مدت امامت خویش که 23سال طول کشید همواره اندیشه مهدویت و تفکر نظام ولایی را تبلغ می کرد و به امر به معروف و نهی از منکر می پرداخت. فعالیت های آن حضرت در مدینه و مکه موجب شد تا در حجاز از محبوبیت گسترده ای برخوردار گردد تا آن جایی که والیان متوکل عباسی به صورت تهدید و هشدار باش به متوکل نامه نوشته و گوشزد کردند که اگر دولت عباسی می خواهد حجاز، بخشی از ولایت آنان باشد می بایست هرچه زودتر امام علی بن محمد الهادی(ع) را از مدینه به سوی بغداد بیرون راند.
امامان(ع) در روزگار سخت دوره عباسیان به این نتیجه رسیده بودند که همواره خانه خود را از هرگونه مسایلی که آنان را با حکومت درگیر می کند و بیانگر مخالفت های آنان با نظام خلافت سلطنتی است خالی نگه دارند. از این رو هرگز اموالی را که از سوی شیعیان و راه های دیگر می آمد نزد خود نگه می داشتند و آن را در اختیار وکیلان و نواب خویش می گذاشتند.

یورش به خانه امام هادی (ع)

در زمان متوکل بارها به خانه حضرت هادی در مدینه و حتی در سامرا و معسکر هجوم بردند تا اسلحه و یا مواردی را که نشان از توطئه ضد حکومت دارد به دست آورند ولی همواره شکست خورده و ناکام بازگشتند.
در گزارشی آمده است: مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی(ع) اعتقادی به سزا داشت. روزی متوکل مریض شد و جراحتی پیدا کرد که اطباء از علاجش درماندند. مادر متوکل نذر کرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی(ع) هدیه فرستد. در این میان به فتح بن خاقان که از نزدیکان متوکل بود گفت: یک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد. وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود: فلان دارو را بر جراحت او بگذارید به اذن خدا بهبودی حاصل می شود. چنین کردند، آن جراحت بهبودی یافت. مادر متوکل هزار دینار در یک کیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی(ع) فرستاد. اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دینار فراوانی در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است. متوکل سعید حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد. آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت. وقتی امام متوجه شد، فرمود همان جا باش چراغ بیاورند تا آسیبی به تو نرسد. چراغی افروختند. آن مرد گوید: دیدم حضرت هادی به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته. امام فرمود: خانه در اختیار توست. آن مرد خانه را تفتیش کرد. چیزی جز آن کیسه ای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود نیافت.
امام فرمودند: زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو کیسه بردار و به نزد متوکل ببرد.
در گزارش تاریخی دیگر به این مساله به گونه ای جالب پرداخته شده که بیانگر ترس خلافت عباسی از وجود آن حضرت (ع) و آگاهی و هوشیاری امام نسبت به حساسیت های دولت بود. امام همواره می کوشید حساسیت دولت را بر نیانگیزد و آنان را نسبت به شیعیان تحریک نکند؛ به ویژه که تفکر مهدویت و افزایش فشار روانی این تفکر، موجب شده بود که دولت نسبت به هرگونه رفتار امام(ع) و شیعیان حساس شود. در این گزارش آمده است: روزی به متوکل خبر دادند که: «حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسیار جمع کرده و کاغذهای زیادی را شیعیان او، از اهل قم، برای او فرستاده اند». متوکل از این خبر وحشت کرد و به سعید حاجب که از نزدیکان او بود دستور داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش بپردازد.
این قبیل مراقبتها پیوسته -در مدت 20سال که حضرت هادی(ع) در سامره بودند- وجود داشت و نیز نوشته اند: «متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن از اتراک بودند و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند، و در میان بیابان وسیعی، در موضعی روی هم بریزند. ایشان چنین کردند و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد. اسم آن را تل «مخالی» نهادند آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی(ع) را نیز به آنجا طلبید و گفت: شما را اینجا خواستم تا سپاهیان من را مشاهده کنید. او از پیش امر کرده بود که لشکریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنمایاند، تا مبادا آن حضرت یا یکی از اهل بیت او اراده خروج بر او نکنند.»
در این مدت 20سال زندگی امام هادی(ع) در سامرا، کارگزاران حکومت عباسی، مستقیم و غیرمستقیم، چشم مراقبت بر حوادث زندگی امام و رفت و آمدهایی که در اقامتگاه امام (ع) می شد، داشتند از جمله: «از حضور جماعتی از بنی عباس، به هنگام فوت فرزند امام دهم، حضرت سیدمحمد- که حرم مطهر وی در نزدیکی سامرا (بلد) معروف و مزار است- یاد شده است. این نکته نیز می رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت، همواره به منزل امام سر می زده اند.»
امام هادی (ع) با این که از هر سوی تحت مراقبت و بازداشت خانگی بوده، اما شاگردانی را تربیت کرد تا با حضور در مناطق مختلف جهان اندیشه های شیعی و تفکر نظام ولایی و حکومت عدالت محور مهدوی را منتشر کنند. از جمله شاگردان به نام آن حضرت را می توان به عبدالعظیم حسنی مدفون در شهر ری اشاره کرد. وی افزون بر این که در همه جا به عنوان وکیل و نایب خاص حضور می یافت تشکیلات ری و مازندران و عراق عجم را مدیریت می کرد و به همین جهت تحت پیگرد دولت عباسی قرار داشت و همواره در حال جنگ و گریز بود.
امام هادی(ع) از سال 143 تا زمان شهادت در سامرا در بازداشت بود. این مدت که از سوی بسیاری از مورخان ذکر شده نشان می دهد که امام هادی(ع) بیش از 11سال در بازداشت خانگی بسر برده است.
هرچند که برخی علت آن را نمامی ها و سخن چینی های والیان مدینه و مکه و یا دولت مردان وابسته در بغداد می دانند ولی به نظر می رسد که ریشه اصلی بازداشت، تفکر مهدویت بوده است که در جامعه ریشه داشته است. این تفکر بیان می داشت که به زودی فرزندی از نسل امام حسین(ع) زاده خواهد شد که حکومت جهانی عدالت محور را ایجاد و بر پا خواهد داشت. این بدان معنا بود که فرزندی که به دنیا می آید فرزندی از فرزندان امام هادی(ع) است. از این رو حضرت امام هادی(ع) و نیز فرزندش حسن عسکری در معسکر و در میان پادگان نظامی سامرا در بازداشت خانگی بودند تا هرگونه حرکات ایشان زیرنظر مستقیم نظامیان کارکشته باشد. این بدان معناست که آنان احساس خطری که داشتند به جهت تفکر مهدویت و زاده شدن فرزندی موسی وش بوده است که دولت عباسی را به عنوان دولت جور و ظلم سرنگون می کرد. این گونه است که بازداشت آن حضرت به این شکل همانند فرزندش ادامه می یابد. چنین روش محدودیت ساز نسبت به دیگر امامان(ع) کم تر انجام می شد. به ویژه که امام حسن عسکری و پدرش امام هادی(ع) می کوشیدند به جهت حساسیت دولت نسبت به ایشان به خاطر همان تفکر مهدویت از هرگونه عمل تحریک آمیز خودداری کنند. از این رو می بایست فشار روانی تفکر مهدویت را عامل مهمی در بازداشت خانگی آن حضرت و فرزندش به شمار آورد هرچند که برای ایجاد این گونه محدودیت ها، نیازمند توجیه و بهانه بودند. بر این اساس می توان گفت که نامه ها و بدخواهی ها، تنها به عنوان عامل مباشر و توجیهی نقش داشته است و آن چه موجب بازداشت آن حضرت و فرزندش در پادگان نظامی بود در حقیقت تفکرمهدویت بود.
امام هادی(ع) در حکومت منتصر که بیش از شش ماه نیانجامید و هم چنین مستعین و معتز عباسی در زندان و بازداشت به سر برد.
امام دهم، حضرت هادی(ع) در سال 254 هجری توسط معتزعباسی به وسیله زهر در حالی به شهادت رسید که فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالین او حاضر بود. آن حضرت در همان خانه ای که در آن یازده سال زندانی و تحت نظر بود، سرانجام به خاک سپرده شد.
منبع: www.bashgah.net
منبع=rasekhoon


اخلاق نیک از نظر امام هادی (ع)

انسان می تواند به شکل و ماهیت جانورانی چون گاو، اسب، گوسفند، خوک و بوزینه در آید و این گونه ماهیت خویش را شکل بخشد.
"صراط" - از نظر آموزه های وحیانی اسلام، انسان یک فرصت استثنایی به عنوان عمر و زندگی در دنیا را در اختیار دارد که هرگز تکرار شدنی نیست.
 
به گزارش سرویس فرهنگی صراط فرصت دنیا به انسان کمک می کند تا خودش را هرگونه که خواهد بسازد. از این رو، همه شرایط و لوازم و اسباب خودسازی در دنیا فراهم است. این بدان معناست که انسان برخلاف اصطلاحات منطقی و فلسفی، دارای یک ماهیت ثابت همانند دیگر موجودات و آفریده های هستی نیست.
 
 اگر در منطق و فلسفه از جنس و فصل به عنوان ماهیت موجودات سخن به میان می آید، این تحلیل و تبیین ها و در نتیجه توصیه های ارایه شده نیز مربوط به غیر انسان است؛ زیرا انسان هر چند که به ظاهر از یک درجه ای از ماهیت که قاعده ماهیات است برخوردار می باشد و می توان برای انسان جنس و فصلی چون حیوان ناطق یا جانور گویا را به عنوان ماهیت انسانی بیان کرد؛ ولی براساس آموزه های قرآنی، انسان خود جنس الاجناسی است که فرصت زندگی مادی دنیوی به او این امکان را بخشیده تا به هر نوعی که بخواهد درآید و از ویژگی ها و فصول چند نوع از انواع یک جنس را دارا شود.
 
انسان می تواند با فرصت اراده، علم، قدرت، اختیار و انتخاب، فرشته شود یا فراتر از آن برود و در مقامی قرار گیرد که دست فرشته های مقرب الهی نیز بدان نمی رسد و چون فرشتگان بخواهند بدان مقام برسند و تعدی و تجاوز کنند پر پروازشان بسوزد و نیست و نابود شوند؛ چرا که مقام قاب قوسین او ادنی تنها از مختصات انسان است (نجم، آیات 7 و 8)، یا آنکه می تواند در جهت مخالف این برود و به شکل و ماهیت جانورانی چون گاو، اسب، گوسفند، خوک و بوزینه در آیه و این گونه ماهیت خویش را شکل بخشد و یا حتی پست تر از این، به شکل دیگر موجودات پست جهان تبدیل ماهیت دهد، (اعراف، آیه 179؛ فرقان، آیه 44) و بلکه حتی می تواند از گیاه نیز پایین تر و پست تر شود و به شکل جمادات بلکه جامدات بی خاصیتی درآید که حتی آبی از آنها بیرون نمی جوشد (بقره، آیه 74) یا پست تر از این هم شده، تبدیل به سوخت دوزخ شود. (بقره، آیه 24؛ تحریم، آیه 6)

مولوی در اشعار خود به این مقامات و قابلیت های متناقض و متضاد بشر اشاره می کند و انسان را نوع الانواع نمی داند بلکه جنس الاجناس می شمارد که در زندگی دنیوی خود، در یک فرآیندی خود را چنان می سازد که گاه ماهیتی چند جانوری می یابد و فصول چند نوع را به خود می گیرد و مثلا (شتر گاو پلنگ)، (خوک سگ گوسفند)، (گربه سگ) و مانند آن در می آید.
 
این مطلب را استاد حسن زاده آملی بارها در درس خویش متذکر می شدند که انسان جنس الاجناس است نه نوع الانواع و بلکه هر انسانی خود نوعی منحصر به فرد است که دومی برای او نیست؛ چنان که برای خورشید منظومه شمسی دومی نیست و یا برای جبرئیل(ع)، عزرائیل(ع)، میکائیل(ع) و اسرافیل(ع) دومی نیست و آنان نوع منحصر به فرد خود هستند. هرانسانی سازه ای از خود در قیامت ارائه می دهد که نوع منحصر به فردی است که برای آن دومی نیست.

مولوی این حقیقت را این گونه می سراید:
از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
بار دیگر هم بمیرم از بشر تا برآرم از ملائک بال و پر
بار دیگر از ملک پران شوم آنچه اندر عقل ناید آن شوم
بار دیگر بایدم رفتن ز جو کل شی هالک الا وجهه
پس عدم گردم، عدم چون ارغنون گویدم کانا الیه راجعون

پس انسان تا زمانی که اجل سراغ او نیامده و در آغوش مرگ نیارامیده این فرصت را دارد تا در دنیا نوع انحصاری خویش را بسازد و این سازه را در آخرت و بلکه تا ابدیت برای خود همراه داشته باشد.
 
امام هادی(ع) از این روست که دنیا را بازاری می داند که هرکس کالای وجودی اش را عرضه می دارد و خود را به فروش می رساند؛ برخی با صفات نیک و متخلق به اخلاق الهی شدن، خدایی شدن و مظهر اتم و اکمل خداوند شده و در مقام خلافت ربوبی الهی می نشینند و برخی دیگر در این بازار از مایه زیان می کنند و فرصت عمر و امکانات و سرمایه های وجودی خویش را تباه می سازند و شیطانی می شوند و روح و جسم و جان خویش را به شیطان می فروشند. این گونه است که سودی نمی برند و تنها زیانکار می شوند.
 
امام هادی(ع) در این باره می فرماید: الدنیا سوق ربح فیها قوم و خسر آخرون دنیا همانند بازاری است که عده ای در آن (برای آخرت) سود می برند و عده ای دیگر ضرر و خسارت متحمل می شوند. (أعیان الشیعه ، ج 2، ص 93)

بنابراین، دنیا بازار بزرگ داد و ستد است و هر کسی متاع وجود خویش را در دو شکل وجه الله و وجه شیطان عرضه کرده و در دو مسیر خودسازی متناقض و متضاد حرکت می کند.
 
برخی کالای پرارزش وجود خویش را دوباره به خداوندی می فروشند که خود این سرمایه را در اختیار آنان گذاشته و این گونه نه تنها سرمایه خویش را حفظ می کنند بلکه از فضل الهی نیز بهره برده و سود می برند. (فاطر، آیه 92؛ صف، آیه 01)
 
البته شرایط زندگی به سبب تضاد دو جریان خیر و شر، حق و باطل و مانند آن بسیار سخت است و انسان ها به سادگی نمی توانند این مسیر را انتخاب و در آن حرکت کنند؛ اگر مخلصان و خالص شدگان الهی را کنار بگذاریم که چهارده معصوم(ع) و درنهایت پیامبران(ع) هستند، همه در خطر عظیم خسران و زیان هستند از این رو حضرت هادی(ع) درباره شرایط سخت دنیا و این بازار بزرگ و پرهیاهو و دزدان بازار و کالای جان و سرمایه عمر می فرماید: ان الله جعل الدنیا دار بلوی و الاخره دار عقبی و جعل بلوی الدنیا لثواب الاخره سببا و ثواب الاخره من بلوی الدنیا عوضا؛ خداوند دنیا را منزل حوادث ناگوار و آفات و آخرت را خانه ابدی قرار داده است و بلای دنیا را وسیله به دست آوردن ثواب آخرت قرار داده است و پاداش اخروی، نتیجه بلاها و حوادث ناگوار دنیاست. (اعلام الدین، ص 215)

البته آموزه های قرآنی راهکارهایی را برای آسانی امور زندگی دنیا ارائه می دهد که مهم ترین آنها توکل و تفویض امور به خداوند است.
 
کسی که به پروردگاری خداوند ایمان دارد هیچ تردید در زندگی نمی یابد که خداوند آگاه و خبیر به حال اوست و اگر بلا و ابتلایی است به مشیت و اراده الهی است و می بایست با توبه و استغفار یا دعا و نیایش خود را در اتصال کامل با خداوند قرار دهد.
 
این گونه بینش و نگرش در زندگی کارهای سخت جهان را بر آدمی سهل و آسان می کند؛ چنانکه پیامبران(ع) اینگونه با سختی ها و شداید دنیا کنار می آمدند و با در اختیار داشتن چنین برهان و بینه ای با مصیبت ها مواجه می شدند.
 
امام هادی(ع) نیز می فرماید: من کان علی بینه من ربه هانت علیه مصائب الدنیا و لو قرض و نشر؛ هر که بر طریق خداپرستی، محکم و استوار باشد، مصائب دنیا بر وی سبک آید، اگر چه تکه تکه شود. (تحف العقول، ص 115)

هر کسی که بخواهد در دنیا کارها بر او آسان شود همین راه مردان خدا را بپیماید که ایشان را به نیکوترین و گرامی ترین اخلاق و پسندیده ترین رفتار هدایت کرده و خلق خدایی را در ایشان می پروراند.
 
امام هادی(ع) سیر و سلوک عرفانی را در همین می داند و از اینکه هر کسی را پیشوا قرار دهیم و بخواهیم تا با تمسک به مسلک و مرام هر شخصی، خدایی شویم پرهیزی دهد.
 
آن حضرت می فرماید: لو سلک الناس و ادیا شعبا لسلکت وادی رجل عبدالله وحده خالصا؛ اگر مردم در راه های مختلف حرکت کنند، هر آینه من در مسیر و وادی مردی حرکت خواهم کرد که خدا را به تنهایی خالصانه عبادت می کند. (میزان الحکمه ، ج3، ص06)

البته بسیاری از مردم گمانه باطل از حق و باطل و راه راست و ناراست دارند. لذا گمان می برند حقیقت عزت و کرامت و انسانیت و نیک خویی در مال و منال است و در پی آن می روند، در حالی که حقیقت آدمی با اعمال و رفتار خود او ساخته می شود و آنچه برای آدمی می ماند. همین سازه ای است که از اعمال بوجود می آید.
 
امام هادی(ع) در فرازی بلند می فرماید: «الناس فی الدنیا بالاموال و فی الآخره بالاعمال؛ اعتبار مردم در دنیا به مال است و در آخرت به عمل (بحارالانوار، ج 78، ص 863، ،حدیث 3) پس به جای اینکه دنبال اعتبار کوتاه مدت دنیوی با مال باشیم به دنبال اعتبار و ارج و قرب پایدار و جاویدان اخروی با اعمال نیک و پسندیده باشیم.

نیکوترین منش ها در زندگی

از آنچه گفته شد معلوم می شود که انسان ها را اموال نمی سازد بلکه انسان ها را اعمالشان می سازد. هرکسی که بخواهد بهترین رفتار وکردار و منش و کنش را در زندگی داشته باشد، باید پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک را بشناسد و براساس آن، رفتار خویش را سامان دهد تا سازه نیک اخلاقی با اخلاق خدایی از خود بسازد.

شناخت حق و خلق و خوی پسندیده از مهمترین وظایف هر کسی است. برخلاف تصور غربیان، اخلاق امر نسبی نیست بلکه هر خردمندی به حکم مستقلات عقل نظری و عملی به این معنا می رسد که عدل در همه حال خیر و خوب است و ظلم در همه حال بد و ناپسند و زشت است.
 
فضایل اخلاقی و نیز رذایل اخلاقی امری ثابت است و هیچ تفاوتی از نظر عقل و عقلا نیست؛ هرچند که برخی از جوامع به سبب محیط فاسد چنین می پروراند به گونه ای که دیگر کودکان نیز فطرت سالم خویش را از دست می دهند و از نظر فکر، کافر و از نظر رفتاری فاجر می شوند. (نوح، آیه 72)
 
ولی اگر این محیط فاسد نباشد، همه انسان ها دارای فطرت سالمی هستند که احکام عقل و فطرت ایشان، فضیلت اخلاقی را می شناسد و بدان سو گرایش دارد.

در این میان، پیامبران و پس از ایشان عالمان دین به کمک آدمی می آیند و او را با فضایل اخلاقی آشنا می سازند. از این رو عالمان خداترس در پیشگاه الهی از قرب و منزلت بالایی برخوردار هستند. (فاطر، آیه 82 و آیات دیگر)
 
وظیفه هر مسلمانی است که یا عالم باشد یا متعلم باشد و مانند جانوران، خود را رها نکند. اگر چیزی نمی داند بپرسد تا بشناسد و براساس علم عمل کند.
 
از عالمان نیز تعهد و التزام گرفته شده که به آموزش این امور بپردازند تا خود و دیگران از سود آن بهره مند شوند.
 
امام هادی(ع) می فرماید: یاتی علماء شیعتنا القوامون بضعفاء محبینا و اهل ولایتنا یوم القیامه ، والانوار تسطع من تیجانهم؛ علماء و دانشمندانی که به فریاددوستان و پیروان ما برسند و از آنها رفع مشکل کنند، روز قیامت در حالی محشور می شوند که تاج درخشانی بر سر دارند و نور از آنها می درخشد. (بحارالانوار، ج 2، ص 6، حدیث 31)

در آیات و روایات به مسایل اخلاقی توجه خاصی شده است؛ زیرا پیامبر(ص) ماموریت خود را اتمام مکارم اخلاقی دانسته است. از این رو عمده توجه اسلام به اخلاق است بلکه حتی احکام شرعی دیگر نیز یا متوجه امور اخلاقی است یا بسترساز آن است.
 
به عنوان نمونه خداوند حکم نماز را عامل مهمی در اخلاقی شدن مردم می داند و از صفات نمازگزاران این می داند که به محرومان و سائلان توجه دارند و حقوق ایشان را می پردازند. (ذاریات، آیات 81 و 91 و آیات دیگر) نمازگزار است که زکات مال می دهد و اهل انفاق است. (بقره، آیات 2و3)
 
این دسته از افراد اخلاقی، به حکم شریعت و تقوای الهی حتی نسبت به کافر اسیر در دست خویش رحم می کنند و از غذای خویش ایثار می کنند. (انسان، آیات 8و9)

براین اساس امام هادی(ع) به مسائل اخلاقی توجه ویژه مبذول داشته و در سنت و سیره خویش بدان پرداخته است. آن حضرت درباره خشم می فرماید: «الغضب علی من لاتملک عجز، و علی من تملک الوم» غضب و تندی درمقابل آن کسی که توان مقابله با او را نداری و زورت به او نمی رسد، علامت عجز و ناتوانی است.
 
ولی درمقابل کسی که زورت به او می رسد، علامت پستی و رذالت است. (مستدرک الوسائل: ج12،ص11،ح67331)

درهمین رابطه درباره تواضع و فروتنی می فرماید: التواضع ان تعطی الناس ما تحب ان تعطاه، فروتنی در آن است که با مردم چنان کنی که دوست داری با تو چنان باشند. (المحجه البیضاء، ج5، ص522)

این قاعده کلی که آن حضرت (ع) در این حدیث کوتاه فرموده است خود بسیاری از آموزه های دیگر اخلاقی را در بردارد و به انسان کمک می کند که شیوه درست زیستن و منش نیک را بشناسد و بدان عمل کند؛ زیرا می فرماید که هرچه را برای خود می پسندی برای دیگران بپسند، پس از هرچه برای خود نمی پسندی و دوست نداری که دیگران با تو چنین معامله و برخوردی داشته باشند، تو هم نمی بایست با دیگران آنچنان روا داری که ایشان را ناپسند می افتد.

از این رو آن حضرت(ع) اهل تواضع و فروتنی را از شیعیان علی(ع) برمی شمارد؛ زیرا متواضع، متخلق ترین انسانهاست.
 
آن حضرت می فرماید: من تواضع فی الدنیا لاخوانه فهو عندالله من الصدیقین و من شیعه علی بن ابی طالب حقا؛ کسی که در معاشرت با برادران دینی خود، تواضع کند، به راستی چنین کسی نزد خدا از صدیقین و از شیعیان علی بن ابی طالب (ع) خواهدبود. (احتجاج، ج1، ص064)

انسان لازم است اطاعت از خداوند را در دستور کار خود قرار دهد؛ زیرا خداوند جز به نیکی و نیکویی و کارهای پسندیده و خیر و خوب دعوت نمی کند؛ بنابراین رضایت خدا و اطاعت از او عین اطاعت و رضایت از خلق نیز خواهدبود؛ زیرا خداوند به نیکی دعوت می کند و خلق نیز از نیکی ناخشنود نمی شود و اگر کسی ناخشنود از اطاعت انسان از خداست بدانید که آن شخص یا فاسد است یا در آن اندیشه به فساد رفته است وگرنه نمی بایست از اطاعت یک انسان از خدا، خشمگین و ناراحت شود.
 
امام هادی(ع) می فرماید: من اطاع الخالق لم یبال یسخط المخلوقین؛ هرکس مطیع و پیرو خدا باشد از قهر و کارشکنی دیگران باکی نخواهد داشت. (بحارالانوار؛ ج05، ص771، ح65)

یکی از مهم ترین اموری که رضایت خداوندی در آن است برخورد نیک و احسان به والدین و عدم نافرمانی ایشان است. بنابراین صله رحم در بهترین شکل آن باید نسبت به والدین انجام گیرد و بهترین جلوه های اخلاقی را می بایست در روابط شخص با والدین جست وجو کرد.
 
اما اگر کسی برخلاف این خلق حسن و فرمان الهی رفتار کرد و عاق والدین شد بداند که در زندگی مادی و اخروی برای خود بدبختی و شقاوت را خریده است. امام هادی(ع) می فرماید: «العقوق یعقب القله و یودی الی الذله؛ نارضایتی پدر و مادر، کم توانی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلت می کشاند. (مسندالامام الهادی، ص 303)

پرهیز از حسد و دروغ نیز از فرمان هایی است که قرآن را به پیروی از آن پیشوای مسلمانان امام هادی(ع) می دهد. ایشان درباره نقش حسادت و دروغ در زندگی بشر می فرماید: الحسد ماحق الحسنات و الزهو جالب المقت؛ حسد، کارهای خوب را از بین می برد و دروغ، دشمنی می آورد. (بحارالانوار، ج96، ص002)

از دیگر آموزه های اخلاقی آن حضرت می توان به این موارد به طور اجمال اشاره کرد. آن حضرت می فرماید: العجب صارف عن طلب العلم، داع الی الغمط والجهل، خودپسندی مانع تحصیل علم است و انسان را به سوی نادانی و خواری می کشاند. (میزان الحکمه، ج6 ص64)

ایشان می فرمایند: علیکم بالورع فانه الدین الذی نلازمه و ندین الله تعالی به و نریده ممن یوالینا لاتتعبونا بالشفاعه.

با ورع و باتقوا باشید که این ورع و تقوا همان دینی است که همواره ما ملازم آن هستیم و پایبند به آن می باشیم و از پیروان خود نیز می خواهیم که چنین باشند. از ما (با عدم رعایت تقوا) شفاعت نخواهید و ما را به زحمت نیندازید. (وسایل الشیعه، ح51، ص 842)

درباره حرص و آز نیز می فرماید: ما استرح ذوالحرص، انسان حریص، آسایش ندارد. (مستدرک الوسائل، ج21، ص26) آن حضرت همچنین درباره خودبینی می فرماید: «العجب صارف عن طلب العلم داع الی الغمط و الجهل؛ عجب و خودبینی مانع تحصیل علم خواهدبود و در نتیجه شخص را در پستی و نادانی نگه می دارد. (بحارالانوار، ج96، ص991، ح72)

از نظر آن حضرت بخل از بدترین خصوصیات اخلاقی انسان است و می فرماید: «البخل اذم الاخلاق، والطمع سجیه سیئه؛ بخیل بودن بدترین اخلاق است؛ و نیز طمع داشتن خصلتی ناپسند و زشت می باشد. (همان)

درباره سرزنش و گلایه از دیگران می فرماید: العتاب مفتاح الثقال، والعتاب خیر من الحقد؛ گلایه کلید گرانباری است، ولی گلایه بهتر از کینه توزی است. (مسندالامام الهادی، ص 403)

باشد با پیروی از این پیشوای بزرگ الهی خود را در مسیر خدایی شدن و متخلق به خوی خدایی کردن قرار دهیم و سازه اخروی خود را خدایی ایجاد کنیم و تا ابد خدایی باشیم.اخلاق، مهم ترین ویژگی انسانی است؛ زیرا در آفریده های دیگر الهی چیزی به نام اخلاق معنا و مفهومی ندارد.
 
اخلاق در اصطلاح به خلق و خوی قابل تغییر گفته می شود، به این معنا که انسان به سبب اراده و اختیار و حق انتخاب می تواند خلقت خویش را بازسازی کند و خوی و منش خویش را به دو شکل منش نیک و یا منش بد تغییر دهد.
 
بنابراین، این قابلیت تغییر به اراده و اختیار است که مسئله را در انسان به عنوان اخلاق پدید آورده و او را از دیگر آفریده های الهی متمایز ساخته است.

ارزش و اهمیت اخلاق در آموزه های وحیانی اسلام تا آنجاست که پیامبر(ص) خود را مأمور الهی دانسته تا به اتمام محاسن و مکارم اخلاقی بپردازد و برترین و گرامی ترین خو و منش را در نیکوترین قالب به انسان ارایه دهد.
 
از سوی دیگر، اسلام فلسفه وجودی خود را بر تعلیم و تزکیه بنیاد نهاده و با کتاب قانون و مقررات و آموزش حقوق و آداب نیکو، خواهان خدایی شدن و متخلق به صفات خدایی می شود و از انسان ها می خواهد تا متخلق به خلق الهی شوند.

نویسنده در این مطلب بر آن است تا با مراجعه به سنت و سیره یکی از پیشوایان معصوم اسلام یعنی حضرت علی بن محمد الهادی(ع)، نمونه هائی از خلق پسندیده و نیک انسانی را تبیین کند.
 
محمدرضا تقدمی
منبع=صراط نیوز 


بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در هجوم وحشیانه اشغالگران متجاوز

منبع=hawzah

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در هجوم وحشیانه اشغالگران متجاوز به مردم سامرا و هتک حرمت بارگاه ملکوتی حضرت امام هادی (ع) و حضرت امام حسن عسکری (ع)

منابع مقاله:

، ؛

 


 

11/ 9/ 1382

بسم الله الرحمن الرحیم

هجوم وحشیانه ی اشغالگران متجاوز و غاصب به مردم سامرا و هتک حرمت بارگاه ملکوتی امامین همامین حضرت هادی و حضرت عسگری سلام الله علیهما که به قتل بیش از 50 نفر از مردان، زنان، کودکان و زخمی شدن عده بیشتری انجامید، موجب تأثر و تألم شدید گردید.
متجاوزان ددمنش و مستکبر بار دیگر نشان دادند که نه برای جان مردم ونه برای مقدسات آنان هیچ حرمتی نمی شناسند و می خواهند بر ارعاب و سیاست سرنیزه تکیه کنند. سیاستمداران نادان و مغرور آمریکا ابلهانه پنداشته اند که با گلوله و آتش می توان مردم مومن وغیورعراق را تسلیم کرد و به زانو درآورد و همین فهم غلط و نگاه مستکبرانه است که در آینده ای نه چندان دور آن رژیم متجاوز و چپاولگر و زورگو را به خاک سیاه خواهد نشانید ان شاءالله.
این جانب این فاجعه را به حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه و به همه مسلمانان بخصوص به ملت ستمدیده عراق و حوزه های علمیه معظم تسلیت می گویم و پیروزی اسلام و مسلمین و رفع شرّ متجاوزان را از سر ملتها از خداوند متعال مسألت می نمایم.
سیدعلی خامنه ای
11 / 9 / 1382


سیره اخلاقی امام هادی(ع)

پدید آورنده : عسکری اسلامپورکریمی ، صفحه 20

 

 

اشاره

پیشوایان معصوم (ع) انسانهای کامل و برگزیده ای هستند که به عنوان الگوهای رفتاری و مشعلهای فروزان هدایت جامعه بشری از سوی خدا تعیین شده اند. گفتار و رفتار و خوی و منش آنان ترسیم «حیات طیبه» انسانی و وجودشان تبلور تمامی ارزشهای الهی است.

آنان، به فرموده امام هادی (ع) معدن رحمت، گنجینه داران دانش، نهایت بردباری و حلم، بنیانهای کرامت و ریشه های نیکان، خلاصه و برگزیده پیامبران، پیشوایان هدایت، چراغهای تاریکی ها، پرچم های پرهیزگاری، نمونه های برتر و حجتهای خدا بر جهانیان هستند.(1)

بدون شک، ارتباط با چنین چهره هایی و پیروی از دستورها و رفتارشان، تنها راه دستیابی به کمال انسانیت و سعادت دو جهان است.

پیشوای دهم امام هادی(ع) یکی از پیشتازان دانش و تقوا و کمال است که وجودش مظهر فضائل اخلاقی و کمالات نفسانی و الگوی حق جویان و ستم ستیزان است. در این نوشتار مختصر برآنیم تا با مطالعه در منابع معتبر اسلامی و تاریخی برای آشنایی بیشتر با پیشوای دهم(ع) فرازهایی زرّین از سیره تربیتی و ویژگی های اخلاقی آن برگزیده الهی را از باب تیمن و تبرّک نقل کنیم.

 

رشد و نموّ امام(ع)

امام هادی (ع) در خاندانی پا به عرصه جهان هستی گشود که اخلاق و انسانی مجّسم بودند، ادب و محبت بر سراسر این خانواده سایه گستر بود؛ کودک به بزرگ احترام می گذاشت و بزرگ در محبت و مهر به کودک پیش قدم بود. مورّخان نمونه های شگفت انگیزی از ویژگی های اخلاقی این خاندان را نقل کرده اند، مثلاً منقول است که: «امام حسین (ع) در برابر برادر خویش حضرت امام حسن (ع) هرگز سخن نمی گفت و این کار را برای تجلیل و بزرگداشت برادر انجام می داد.»(2) یا این که: امام سجّاد (ع) هرگز در حضور مادر یا دایه خویش غذایی نخورد، بخاطر این که مبادا نظر مادر یا دایه قبلاً به سمت آن غذا جلب شده باشد و بدین وسیله حقوق آنان را ضایع کند و دل ایشان را بشکند(3) رعایت این گونه موارد اخلاقی، مانند رفتار انبیاست و متخلّقین به آن در همان اوجی پرواز می کنند که انبیای الهی مطمح نظرشان بوده است. امام هادی در دامان پدر با یکایک فضائل و مکارم اخلاقی پدر مأنوس می گشت و از زلال دانش ایشان سیراب می شد، هر روز پدر جلوه هایی از روح آتشین خود را بر فرزند عیان می ساخت و او را برای مسئولیت بزرگ آینده، آماده می نمود. پدر آنچنان شیفته فرزند بود که از ابراز آن نمی توانست خودداری کند و بارها اعجاب و شگفتی خویش را از این انسان نمونه و ممتاز نشان می داد. نمونه زیر گویای این مطلب است.

مورّخین نقل می کنند هنگامی که امام جواد(ع) قصد حرکت به سمت عراق را داشت، امام هادی(ع) را که در آن زمان شش ساله بود در دامان خود نشاند و از او پرسید: دوست داری از عراق چه هدیه ای برایت بیاورم؟ امام هادی(ع) تبسّمی کرده فرمود: «شمشیری چون آتش...».

آن گاه امام جواد(ع) رو به فرزند دیگر خود «موسی» نموده از او پرسید: تو چه دوست داری؟ موسی پاسخ داد: «فرش خانه ای....»

امام جواد (ع) در حالی که از پاسخ امام هادی مشعوف بود فرمود: «ابوالحسن به من شباهت دارد و مانند من است».

پاسخ امام نشان شجاعت ذاتی و آمال وی بود و این چیز غریبی نیست؛ زیرا همه ائمه اطهار(ع) این خصیصه را در خود داشتند.

امام هادی (ع) در همان کودکی از آنچنان نبوغ، زیرکی و هوشیاری برخوردار بود که اطرافیان را مبهوت می ساخت و مورّخان نمونه های متعدّدی از تیزهوشی آن حضرت را نقل کرده اند: معتصم پس از به شهادت رساندن امام جواد(ع) از عمر بن فرج خواست به مدینه رفته معلمی برای امام هادی(ع) که در آن وقت شش سال و چند ماه داشت انتخاب کند و تأکید کرد که معلم باید از دشمنان اهل بیت و مخالفین آنان باشد! تا امام را با کینه اهل بیت پرورش دهد و ایشان را اعتقادات نواصب بیاموزد و دشمنی خاندان نبوت را در دل امام جای دهد! عمر بن فرج در اجرای دستورات معتصم به مدینه رفته و ماجرا را با والی شهر در میان گذاشت. او و چند تن دیگر، «جنیدی» را به عنوان دشمن دیرینه اهل بیت معرفی کردند. جنیدی پس از اطلاع از موضوع، موافقت خود را اعلام کرد. برای او حقوقی ماهانه تعیین گشت و از او خواسته شد تا مانع ملاقات شیعیان با امام گردد. جنیدی کار خود را آغاز کرد، ولی از آنچه مشاهده کرد شگفت زده و مبهوت شد. روزی محمّد بن جعفر، جنیدی را دید و از او پرسید:

«این کودک (امام هادی) تحت تعلیم و آموزشت چگونه است؟...» جنیدی از این تعبیر برآشفته شد و گفت: «می گویی: این کودک؟! نمی گویی: این پیر! تو را به خدا کسی را داناتر از من نسبت به علم و ادب در مدینه می شناسی؟».

محمّد پاسخ داد: «نه».

امّا به خدا من بحثی را در ادبیات پیش کشیده و موضوع را آنچنان که گمان می کنم شایسته است بسط می دهم، بعد می بینم او مطالبی را به گفته هایم می افزاید که من از آنها استفاده می کنم و از او می آموزم. مردم گمان می کنند من به امام درس می دهم؛ ولی به خدا این من هستم که از او درس می آموزم...

چند روز بعد دوباره محمّد بن جعفر، جنیدی را دیده از او پرسید: «حال این کودک چگونه است؟». جنیدی از این حرف برانگیخته شد و گفت: «دیگر این حرف را تکرار مکن به خدا او بهترین مردم روی زمین و فاضل ترین خلق خداست. گاهی می خواهد وارد اتاق بشود می گویم اوّل سوره ای از قرآن بخوان و بعد داخل شو. می گوید: کدام سوره را می خواهی تا بخوانم؟ و من نام سوره های بلند اوّل قرآن را نام می برم، هنوز نام سوره تمام نشده شروع می کند به خواندن آن و آنچنان درست و دقیق می خواند که من درست تر از آن را نشنیده ام. او قرآن را زیباتر از مزامیر داوود می خواند و علاوه بر آن حافظ تمام قرآن است و تأویل و تنزیل آن را نیز می داند. سپس جنیدی گفت: «سبحان اللّه!» این کودک در میان دیوارهای سیاه مدینه رشد کرده است، پس این دانش عمیق را از کجا کسب کرده است؟». سرانجام همین جنیدی ناصبی و دشمن اهل بیت، از برکات انفاس قدسی امام هادی، صراط مستقیم را یافت و چنگ به دامن «حبل المتین» الهی زد و در زمره محبّان اهل بیت قرار گرفت و به امامت ائمه هدی اعتراف کرد(4)البته طبیعی است که تنها توجیه حقیقی این پدیده همان اعتقاد شیعه درباره این خاندان است. شیعیان بر این عقیده اند که خداوند متعال به اهل بیت دانش و حکمتی عنایت کرده است که دیگران از آن بی نصیب می باشند و در این مورد سن و سال مدخلیّتی ندارد.

 

علم و دانش امام(ع)

بدون تردید بعد علمی و آگاهی گسترده ائمه(ع) در همه زمینه ها از پایه های اساسی امامت در طول حیات آن بزرگواران به شمار رفته و به عنوان یکی از معیارهای مطمئن و روشن که در دسترس همگان قرار داشت برای تشخیص امام برگزیده از سوی خدا، از مدّعی امامت، در جامعه اسلامی شناخته شده بود.

حاکمان ستمگر اموی و عبّاسی در رویارویی با پیشوایان حق به هر اقدامی که به گونه ای در تثبیت موقعیّت آنان و تضعیف موقعیّت امامان شیعه مؤثر بود دست زدند، و حتی موفق شدند چهره های وابسته و مزدوری را در لباس عالمان دین و فقیهان شریعت به مسلمانان تحمیل کنند، ولی هیچ گاه نتوانستند در میدان علم و دانش بر پیشوایان معصوم پیشی گیرند، و حتی نتوانستند در یک مورد و برای یک بار آنان را محکوم کنند، با آن که برخی از آنان مانند مأمون برای دستیابی به این هدف تلاشهای فراوانی کرده و سرمایه های زیادی صرف نمودند.

اساسی ترین ویژگی علوم ائمه (ع)، خدادادی بودن آن است. آنان در هیچ مکتب و نزد هیچ فردی درس نخواندند، بلکه در پرتو شایستگی ها و لیاقتهایی که داشتند، خداوند چشمه سارهای زلال دانش و معرفت را در قلب پاکشان به جریان و جوشش انداخت و وجود مبارکشان را به تعبیر امام هادی(ع) گنجینه های علم و جایگاه های معرفت خویش(5)قرار داد.

امام هادی (ع) در سخنی به این دانش گسترده اشاره نموده می فرماید: »اسم اعظم خداوند 73 حرف است و نزد آصف (بن برخیا) تنها یک حرف آن بود که چون خدا را بدان خواند، زمین حد فاصل بین او و (پادشاه) سبا برای او درهم پیچیده شد. آصف تخت بلقیس را برداشت و آن را نزد سلیمان نبی (ع) برد، سپس زمین کشیده (منبسط) شد (و به حال نخست بازگشت). تمام اینها در کمتر از یک چشم بر هم زدن صورت گرفت؛ ولی نزد ما از اسم اعظم الهی 72 حرف است و یک حرف آن نزد خداست که آن را در (خزانه) علم غیب به خود اختصاص داده است».(6)

بزرگ ترین خیانت زمامداران غاصب اموی و عبّاسی معاصر ائمه(ع) به بشریت، به ویژه مسلمانان این است که با مشکلات و محدودیّت هایی که برای ائمه (ع) به وجود آوردند، مانع نشر و گسترش علوم آنان در جامعه شده و مردم را از آن فیض بزرگ محروم ساختند.

این محدودیّت درباره همه پیشوایان اعمال می شد، ولی نسبت به «عسکریین» (پیشوای دهم و یازدهم) علیهماالسلام با شدّت بیشتر، به گونه ای که بخش اعظم دوران امامت امام هادی(ع) و تمامی دوران امامت امام عسکری(ع) در «سامرّا» که عنوان پادگان نظامی را داشت تحت نظارت دقیق نیروهای امنیّتی دستگاه سپری شد و برای مردم امکان دسترسی به آنان و استفاده از محضرشان وجود نداشت؛ با این حال، امام هادی از هر فرصتی استفاده کرده و با افاضه شمه ای از علوم خدادادی خود به صورت کتبی یا شفاهی، در قالب سخن گفتن با افراد مختلف به زبان خود آنان، پیشگویی نسبت به حوادث آینده، خبر دادن از نیّت افراد و... انسانها را از فروغ دانش خود بهره مند و بدین وسیله آنان را به شاهراه حق، رهنمون می ساخت.(7)

سلاح علم ویژه امامت و به کارگیری آن در قالبها و پوششهای یاد شده، کارسازترین، کوبنده ترین و در عین حال بی خطرترین سلاحی بود که در شرایط حاکمیت جو خفقان آن روز، در اختیار پیشوای دهم(ع) قرار داشت و حکومت، هیچ راه و بهانه ای برای مبارزه با آن نداشت.

 

حلم و بردباری امام(ع)

حلم و بردباری از ویژگیهای مهمی است که مردان بزرگ، به ویژه رهبران الهی که بیشترین برخورد و اصطکاک را با افراد نادان و نابخرد و گمراه داشتند، از آن برخوردار بوده و در پرتو این خلق نیکو افراد بسیاری را به سوی خود جذب کردند.

امام هادی(ع) همچون نیاکان خود در برابر ناملایمات بردبار بود و تا جایی که مصلحت اسلام ایجاب می کرد با دشمنان حق و ناسزاگویان و اهانت کنندگان به ساحت مقدس آن حضرت، با بردباری برخورد می کرد.

«بریحه» عباسی که از سوی دستگاه خلافت به سمت پیشنمازی مکّه و مدینه منصوب شده بود از امام هادی(ع) نزد متوکل سعایت کرد و برای او نوشت: «اگر نیازی به مکّه و مدینه داری، «علی بن محمّد» را از این دو شهر بیرون کن؛ زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و گروه زیادی از او پیروی کرده اند.»

بر اثر سعایتهای پی درپی «بریحه» متوکّل امام را از کنار حرم جد بزرگوارش رسول خدا(ص) تبعید کرد. هنگامی که امام(ع) از «مدینه» به سمت «سامرّا» در حرکت بود

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«بریحه» نیز او را همراهی کرد. در بین راه «بریحه» رو به امام (ع) کرد و گفت: «تو خود می دانی که عامل تبعید تو من بودم. با سوگندهای محکم و استوار سوگند می خورم که چنانچه شکایت مرا نزد امیرالمؤمنین یا یکی از درباریان و فرزندان او ببری، تمامی درختانت را (در مدینه) آتش می زنم و بردگان و خدمتکارانت را می کشم و چشمه های مزرعه هایت را از بین خواهم برد و بدان که این کارها را خواهم کرد.»

امام(ع) متوجّه او شد و فرمود: «نزدیک ترین راه برای شکایت از تو این بود که دیشب شکایت تو را نزد خدا بردم و من شکایت از تو را که بر خدا عرضه کردم نزد غیر او از بندگانش نخواهم 2برد.»

«بریحه» چون این سخن را از امام (ع) شنید، به دامن آن حضرت افتاد و تضرّع و لابه کرد و از او تقاضای بخشش نمود. امام (ع) فرمود: تو را بخشیدم.(8)

منبع=hawzah


شبکه وکالت» ابتکار امام علیالنقی(ع) برای آمادگی شیعیان در پذیرش

دهمین پیشوای شیعیان، حضرت امام علی بن محمد الهادی (ع) در نیمه ماه ذی‌ الحجه، سال 212 هجری متولد شدند، آن امام همام با فعالیت‌های خود به جهاد فکری و فرهنگی در جامعه زمان خود پرداخته و با ابتکاراتی چون شبکه «وکلا» زمینه را برای آمادگی شیعیان جهت پذیرش امام غائب آرام آرام فراهم آوردند.

به گزارش ایسنا، نام مبارک یازدهمین پیشوای شیعیان، «علی» و نیز از جمله القابشان: نقی، نجیب، مرتضی، هادى، عالم، فقیه، امین است که مشهورتر از همه «هادی» و «نقی» است.

پدر آن حضرت، پیشوای نهم، حضرت امام جواد (ع) و مادرشان بانوی گرانقدر و با فضیلتی به نام «سمانه» است.

قدر و منزلت این بانوی گرامی بدان پایه بود که امام هادى (ع) درباره‌ ایشان فرمود: «مادرم عارف به حق من و اهل بهشت است و خداوند حافظ و نگهبان او است و او در زمره مادران صدیقین و صالحان قرار دارد.»

مدت امامت ایشان 33 سال و تاریخ شهادت آن حضرت در سال 254 هجری قمری در سن 41 سالگی و محل شهادت در شهر سامرا است.


خلفای معاصر آن حضرت

1- معتصم، برادر مامون،2- واثق، پسر معتصم، 3- متوکل، برادر واثق، 4- منتصر، پسر متوکل، 5- مستعین، پسر عموى منتصر، 6- معتز، پسر دیگر متوکل.


امام هادی و شبکه وکالت

شرایط بحرانى که امامان شیعه در زمان عباسیان با آن روبرو بودند، آنان را واداشت تا ابزارى جدید براى برقرارى ارتباط با پیروان خود جستجو کنند. این ابزار چیزى جز شبکه ارتباطى وکالت و تعیین نمایندگان و کارگزاران در مناطق مختلف توسط امام نبود.

هدف اصلى این سازمان جمع آورى خمس، زکات، نذور و هدایا از مناطق مختلف توسط وکلا و تحویل آن به امام و نیز پاسخگویى امام به سؤالات و مشکلات فقهى و عقیدتى شیعیان و توجیه سیاسى آنان توسط وکیل امام بود.

این سازمان کاربرد مؤثرى در پیشبرد مقاصد امامان داشت. امام هادى (ع) که در سامراء تحت نظر و کنترل شدیدى قرار گرفته بود، برنامه تعیین کارگزاران و نمایندگان را که پدرش امام جواد (ع) اجرا کرده بودند را ادامه داد و نمایندگان و وکلایى در مناطق و شهرهاى مختلف منصوب کرد و بدین وسیله یک سازمان ارتباطى هدایت شده و هماهنگ به وجود آورد که هدف‌هاى یاد شده را تامین مى‌کرد.

فقدان تماس بین امام و پیروانش، نقش مذهبى سیاسى وکلا را افزایش داد، به نحوى که کارگزاران(وکلاى) امام، مسئولیت بیشتری در گردش امور یافتند.

وکلاى امام به تدریج تجربیات ارزنده‌اى را در سازماندهى شیعیان در واحدهاى جداگانه به دست آوردند. گزارش‌هاى تاریخى متعدد نشان مى‌دهد که این وکلا، شیعیان را بر مبناى نواحى گوناگون به چهار گروه تقسیم کرده بودند؛

نخستین ناحیه، بغداد، مدائن و عراق (کوفه) را شامل مى‌شد. ناحیه دوم، شامل بصره و اهواز بود. ناحیه سوم، قم و همدان، و بالاخره ناحیه چهارم، حجاز، یمن و مصر را دربر مى‌گرفت.

هر ناحیه به یک وکیل مستقل واگذار مى‌شد که تحت نظر او کارگزاران محلى، منصوب مى‌شدند. اقدامات سازمان وکالت را در دستورالعمل‌هاى حضرت هادى (ع) به مدیریت این سازمان، مى‌توان مشاهده کرد.

ترس و وحشت متوکل از نفوذ معنوى امام در میان مردم را مى‌توان از انتخاب محل سکونت حضرت فهمید. در عصر امام هادى (ع) مکاتب عقیدتى متعددى همچون «معتزله» و «اشاعره» رواج یافته و آراء و نظریات کلامى فراوانى در جامعه اسلامى پدید آمده بود و بازار مباحثى؛ همچون جبر، تفویض، امکان یا عدم امکان رؤیت خدا، جسمیت خدا و امثال اینها بسیار داغ بود.

مطالعه و بررسى حیات علمى امام علی النقی (ع) نشان مى‌دهد که اکثر مناظرات ایشان پیرامون این‌گونه موضوعات کلامى بوده و روایات متعددى از آن حضرت در این زمینه نقل شده است که برترى مبانى اعتقادى شیعه را به روشنى ثابت مى‌کند.

از جمله گروه‌هاى باطل و منحرفى که در دوران امامت امام هادى (ع) فعال بودند، گروه «غلات» را باید نام برد که افکار و عقاید بى‌اساسى داشتند و خود را شیعه وانمود مى‌کردند.

آنان درباره امام غلو نموده و براى او مقام الوهیت قائل مى‌شدند و گاهى نیز خود را منصوب از طرف امام قلمداد مى‌کردند و بدین وسیله موجبات بدنامى شیعیان را درمیان فرقه‌هاى دیگر فراهم مى‌کردند.

امام هادى از این گروه اظهار دوری و بیزاری نموده، با آنان مبارزه کرده و تلاش مى‌کرد که با طرد آنان، اجازه ندهد لکه ننگى بر دامن تشیع بنشیند.


مناقب اخلاقی حضرت علی النقی (ع)

ابن شهر آشوب از مورخان اسلامی می‌گوید: "او خوش قلب‌ترین و راست گفتارترین مردمان بود. چون خاموش می‌شد پرده‌ای از وقار در چهره آن حضرت هویدا می‌شد".

گفتار دیگری درباره امام هادی(ع) نیز می‌گوید: وی به تحقیق، مردی بزرگوار، نیکوکار و فاضل بود.


مناظره‏هاى علمى و اعتقادى امام هادی (ع)

امامان معصوم (علیهم السلام) چشمه‏هاى جوشان معرفت و گنجینه‏هاى دانش الهى‏اند و چون چراغى پر فروغ و زوال ناپذیر، فراسوى علم را با پرتو افشانى خود روشن مى‏کنند.

دولت عباسى، همواره به دنبال برپایى جلسه‏هاى مناظره و گفت‏وگوى علمى بود که برقرارى این گونه جلسه‏ها در زمان مأمون عباسى به اوج خود رسید و این روند تا دوران امامت امام هادى (ع) نیز ادامه یافت.

برپایى این مجالس هدفدار براى در هم شکستن چهره علمى امامان و زیر سؤال بردن دانش و حتى امامت آنان تشکیل مى‏شد. البته با این کار، آنان نه تنها به مقصود خویش نمى‏رسیدند، بلکه موجب رسوایى آنان نیز مى‏شد؛ چرا که آن بزرگ پیشوایان دانش و معرفت، از این فرصت براى روشن کردن اذهان عمومى و نشر فرهنگ اصیل اسلامى بهره بردارى مى‏کردند.

دولت عباسى مى‏کوشید تا با زیر نظر گرفتن امام و کنترل شدید ملاقات‏هاى ایشان با شیعیان، از روشن شدن افکار مردمى جلوگیرى کند و جلوى فیضان این سرچشمه بزرگ را بگیرد، ولى برپایى نشست‏هاى علمى در تناقض با این سیاست بر مى‏آمد و تمام تلاش‏هاى عباسیان را بیهوده مى‏ساخت. پى‏گیرى این سیاست متناقض از سوى سردمداران نفاق، حاکى از کوته‏فکرى، ناکارآمدى، نارسایى در چاره جویى و بن بست‏هاى فکرى آنان در برابر اهداف معین خود بود.

متوکل عباسى براى این منظور، دو تن از دانشمندان به نام‏هاى «یحیى بن اکثم» و «ابن سکیت» را به خدمت خواند تا نشستى علمى با امام على النقى (ع) ترتیب دهند. در نشستى که به این منظور ترتیب داده شده بود، متوکل از ابن سکیت خواست تا پرسش‏هاى خود را مطرح کند. او نیز پرسید: «چرا موسى (ع) با عصا بر انگیخته شد، عیسى (ع) با شفاى بیماران و زنده کردن مردگان و محمد (ص) با قرآن؟»

امام در پاسخ فرمود: «موسى (ع) با عصا در دوره‏اى بر انگیخته شد که مردم تحت تأثیر جادو قرار گرفته بودند. او نیز به همین منظور برایشان معجزه‏اى آورد که جادویشان را از بین ببرد و حجت را برایشان تمام سازد.

عیسى (ع) با شفاى بیماران خاص و بدون درمان و با زنده کردن مردگان بر انگیخته شد، زیرا در آن زمان پزشکى و پیشرفت‏هاى آن، مردم را شگفت زده کرده بود و او به فرمان خدا، مردگان را زنده مى‏کرد و بیماران بى‏درمان را شفا مى‏داد. محمد (ص) نیز با قرآن در دوره‏اى بر انگیخته شد که شعر بر اندیشه مردم حکمرانى مى‏کرد. او نیز با قرآن تابنده بر شعر مردم آن عصر چیره گشت و پیام خدا را به آنان رساند و حجت را بر آنها تمام کرد».

شکست ابن سکیت در این گفت‏وگوى کوتاه و آن هم فقط با یک پرسش ساده، خشم یحیى بن اکثم را بر انگیخت. او نیز سوالاتی را از امام پرسید که امام با نهایت دقت، ظرافت و کمال به پرسش‏هاى وى پاسخ داد و افزون بر اثبات جایگاه علمى خود، سیزده پرسش پیچیده و مشکل را براى شیعیان پاسخ گفت و به صورت غیر مستقیم، معارف واقعى اسلام را در اختیار خواهندگان قرار داد.

پاسخ‏هاى امام هادى (ع) آن چنان کوبنده و دقیق بود که یحیى بن اکثم در پایان این رویارویى به متوکل گفت: «پس از این جلسه و این پرسش‏ها دیگر سزاوار نیست که از او درباره مسئله دیگرى پرسش شود؛ زیرا هیچ مسئله‌اى پیچیده‏تر از اینها وجود ندارد [و او از عهده پاسخ‏گویى به همه آنها بر آمد ] و این پاسخ ها موجب آشکار شدن بیشتر مراتب علمى او و موجب تقویت شیعیان خواهد شد».


رفع شبهه‏هاى دینى

افزون بر شبهه‏هاى خرد و کلانى که از سوى دانشمندان مزدور و فرقه‏هاى مرجع آن دوران در حوزه دین مطرح مى‏شد، کشمکش‏هاى بزرگ بر سر مسائل بنیادین و زیر بنایى اسلام، هر از چند گاهى رخ مى‏نمود که دامنه فتنه انگیزى آن، اندیشه قشر گسترده‏اى از مسلمانان و گاه شیعیان را در بر مى‏گرفت.


مبارزه فرهنگى با گروه‏هاى منحرف عقیدتى

همان گونه که گفته شد، دوران امام هادى (ع)، اوج پیدایش مکتب‏هاى گوناگون عقیدتى بود که بستر آن با ایجاد فضاى فکرى از سوى حکومت عباسى فراهم شده بود. گردانندگان و نظریه پردازان این حرکت‏ها را نیز مشتى عناصر فریب خورده، فرصت طلب و سودجو تشکیل مى‏دادند. در مورد گروه «غلات» توضیحاتی داده شد حال اشاره‌ای به دیگر گروها می شود:

صوفیه

از دیگر اندیشه‏هاى منحرفى که با رخنه در جامعه اسلامى، سبب بدنامى شیعه و تشویش افکار عمومى جامعه مسلمانان شده بود، «تصوف» بود. پیروان این مکتب، با نمایاندن چهره‏اى زاهد، عارف، خدا پرست، بى میل به دنیا و پاک و منزه از پستى‏ها و آلایش‏هاى دنیایى، مردم را گمراه مى‏کردند. آنها نیز چون غلات از همگى این عنوانها در راستاى اهداف سود جویانه خود در زمینه‏هاى گونه گون بهره‏مند مى‏شدند. آنها در اماکن مقدسى چون مسجد پیامبر(ص) گرد هم مى‏آمدند و به تلقین اذکار و اوراد با حالتى خاص مى‏پرداختند، به گونه‏اى که مردم با دیدن حالت آنها مى‏پنداشتند با پرهیزکارترین افراد رو به رو هستند و تحت تأثیر رفتارهاى عوام فریبانه آنان قرار مى‌گرفتند.

واقفیه

«واقفیه» از دیگر فرقه‏هاى دوران امامت امام هادى (ع) بودند که امامت على بن موسى الرضا (ع) را نپذیرفته و پس از شهادت پدر گرامى ایشان، امام موسى بن جعفر (ع)، متوقف در ولایت پذیرى ائمه شده و در امامت و رهبرى جامعه دچار ایستایى شدند.

آنان با انکار امامان پس از امام کاظم (ع) و موضع‏گیرى در مقابل امامان، حتى مردم را از پیروى ایشان منع کردند. امام هادى (ع) نیز براى اثبات جایگاه امامت و پیشوایى خود با آنان دست به رویارویى فرهنگى زد و آنان را نیز مانند غلات و صوفیان، مشمول لعن و نفرین خود کرد تا آنان را به مردم بشناساند.

مجسمیه

این گروه مى‏پنداشتند خداوند جسم است. آنان برداشت‏هایى بسیار سطحى و ابتدایى از دین داشتند و از درک مجردات و چیزهایى که از سیطره جسم و ماده خارج است، بسیار ناتوان بودند. از این رو، همواره بسیارى از حقایق هستى را که خارج از دایره ماده بود، انکار مى‏کردند یا آن را تا عالم ماده پایین مى‏کشیدند. کم کم آنها و اندیشه‌هاى بدوى و یکسویه‏شان در بین شیعیان رسوخ کرد و عقاید آنان را نیز تحت تأثیر سطحى‏نگرى و کوته‏بینى خود قرار داد. خبر به امام هادى (ع) رسید و شیعیان از امام کسب تکلیف کردند. امام به آنها نوشت؛

«پاک و منزه است آن خدایى که هیچ حد و مرزى ندارد، هرگز این گونه توصیف نمى‏شود، هیچ مثل و مانندى ندارد و او شنواى داناست».

باورمندان به رؤیت

اشاعره گروهى بودند که مى‏پنداشتند خداوند را در روز رستاخیز خواهند دید. حتى آنها بر این عقیده بودند که خداوند با همین چشم مادى قابل دیدن است. شیعیان درباره این گروه به امام نامه نوشته و توضیح خواستند. امام در پاسخ نوشت:

«پایبندى به این نظریه به هیچ وجه جایز نیست. مگر نه این است که باید بین چشم شما و شى‏ء انعکاسى صورت گیرد که حامل نور باشد و دیدن صورت پذیرد؟ حال اگر انعکاسى و نورى در میان نباشد و این ارتباط برقرار نشود، چگونه امکان دیدن آن شى‏ء وجود دارد؟ در این نظریه اشتباهى بزرگ وجود دارد؛ زیرا بیننده چیزى را مى‏تواند با چشم خود ببیند که در جسم بودن، با خود او مساوى باشد و در صورت دیده شدن، هر دو بسان هم [جسم ]خواهند بود و لازمه آن، جسم دانستن خداست؛ چرا که علت‏ها با معلول‏هاى خود رابطه‏اى جدایى‏ناپذیر دارند».


تحریر رساله کلامى

از جمله تلاش‏هاى علمى _ فرهنگى امام على النقى (ع) در گستره اعتقادات، نوشتن رساله کلامى است که آن را به انگیزه پاسخ‏گویى به مشکلات اعتقادى اهالى اهواز نگاشته است. امام در این رساله، با ایراد بحث‏هاى مستدل درباره قرآن و عترت و معرفى ثقلین و لزوم تمسک به آن، مبحث جبر و تفویض را که از پیچیده‏ترین مسائل کلامى است، با بیانى بسیار روشن و شیوا مطرح و نقد کرده و نظر امامیه را با عنوان «الأمرُ بینَ الأمرینِ» به اثبات رسانیده است.

همچنین روایت شده که فرمود: مردم در عقیده به سه دسته تقسیم مى‏شوند:

"دسته‏اى مى‏پندارند که کار به آنها وانهاده شده است که آنان خدا را در سلطه و قدرتش سست دانسته و خود را به هلاک انداخته‏اند.

دسته‏اى دیگر مى‏پندارند که خداى عزوجل، بندگان را به نافرمانى مجبور ساخته و آنان را به آنچه توان انجامش را ندارند، مکلف فرموده است. اینها نیز خداوند را ستمگر مى‏انگارند که سبب هلاک خود را با این اندیشه فراهم آورده‌اند.

دسته‏اى دیگر معتقدند که خداوند بندگان را به اندازه توانشان مکلف فرموده و تکلیفى بیش از توان بر دوش آنها ننهاده است. آنها چون کار نیک انجام دهند، خدا را بستایند و چون بد کنند، از او آمرزش بخواهند که اینان به حق رسیدگانند".

lمنبع=tebyan